تولدت مبارك

دخمل نازم سلام

تولد يكسالگيت گذشت و ماماني وقت نكرد بياد يسري به وبلاگت بزنه...........

دو بار برات تولد گرفتم يكبارش خانواده ي بابييت بودند و بار دوم خاله و دايي جانات..........

شب اول برات يه قلب خوشگل خريدم و شب دوم برات يه كيك خوشگل خريدم ........تخت خواب باربي..........اما كاش برات بره ناقلا خريده بودم......قول ميدم سال ديگه خودت را ببرم تا انتخاب كني..........

كلي بادكنك و فشفشه و از اين جور چيزا..........بابايي برات خريد .

گل ماماني!

درست يكسال و بيست روزت بود كه راه افتادي و اولين قدمهات را خونه خاله مريم برداشتي.........علي كوچولو اونقدر كفشهات را پات كرد و اين طرف و اون طرف تاتيت كرد كه بالاخره راه افتادي......

ميوه ي دل ماماني

من برات مامان خوبي نيستم......تو را تنها ميذارم و ميام سر كار...........قبلنا خيلي آرزو داشتم كه چطور بزرگت كنم. اما الان مي بينم خيلي سخته كه بخواي مامان خوبي باشي........

شايد الان سختمون باشه اما ميدونم تو هم مامان موفق دوست داري.......الان سال سوم كاريم هست و خدا را شكر اگه تو بزرگ بشي كم كم كارم ميگيره.........دلم ميخواد بابايي پشتم را مي گرفت تا فوقم را هم بگيرم .

اگه الان ماماني تنهات ميذاره قول ميدم بهت كه بهترين آينده را برات رقم بزنم..........بهترين مدرسه ......بهترينها براي تو............

كوچولوي مهربونم عزيز مامان

زود بزرگ شو تا ماماني غصه هاش تموم بشه