سوينسوين، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

سوين مامان

دخترکم دلم شکسته

با اینکه امروز بردمت بیرون و تصمیم داشتم کلی بهت خوش بگذره ..... اما الان اینقدر دلم گرفته که همش دارم خودم را سرزنش می کنم . من هیچوقت نمی تونم مامان خوبی برات باشم. روزهای قشنگی از زندگیم که باید صرف تو و خوشحال کردنت می شد ، همش در غم و ناراحتی و تحت تسلط دیگران سپری شد و الان که باید برای تو حوصله داشته باشم ندارم . شدم یه مامان مصنوعی که فقط دوست داره تو را خوشحال کنه و همش سعی خودش را می کنه اما نمی تونه. محبت کردنم خیلی الکیه. با کوچکترین نق زدنت عصبانی میشم و سرت داد می زنم . خدا منو نبخشه . من نتونستم مامان نمونه ای باشم . امروز با هم رفتیم شهر بازی . کلی اسباب بازی اما تو ترجیح می د...
26 آذر 1393

چی بپوشم؟

دختر گلم دقم دادی از بس این چند وقت همش گفتی چی بپوشم؟ من میترسم بگم میخوام از خونه برم بیرون....چون شما سریع میگی من چی بپوشم؟؟؟ از بس شلوار مهمونی مهمونی کردی دارم دق می کنم... از وقتی شلوار جینت را میشورم تا بخشکه کلافم میکنی..... این همه لباس فقط به همین علاقه داری؟ بخدا خیلی زوده برای فکر کردن به این مسائل   ...
15 آذر 1393

مامان شرمنده

دختر خوشگل و بازيگوشم چند روزه غذا نمي خوري و ماماني را كلافه كردي.....آخ كه ماماناي مهربون چه زجري مي كشن تا كوچولوهاشون بزرگ بشن...   دختر گلم....ناراحتي هاي اين چند روزه باعث شده كه بي حوصله بشم و از طرفي وابستگيم به شما بيشتر بشه... نمي دوني چه زجري مي كشم كه تمام روياهاي مادر بودنم مثل حباب تو خالي شد.... من اصلا مادر خوبي براي شما نيستم.... امروز توي ني ني سايت اتفاقي برنامه  ي غذايي ني ني ها را مي ديدم از خودم خجالت كشيدم....خيلي برات كم گذاشتم خيلي .... اين توقع من از بچه داري نبود ... راستي سه روز پيش كمي حالت خوب نبود و استفراغ مي كردي صبح خودم بردمت دكتر....اقاي دكتر برات امپول b6 ضد تهوع نوشت......د...
9 شهريور 1392

شاد بودن يا مادر بودن يا هر دو؟

سوين خوشگلم..... اون محمد طاهايي كه مي گفتم دستات را ببري بالا و براش دعا كني تا برگرده پيش مامانيش.....خدا را هزاران بار شكر دعاهات قبول شدند و اون برگشت دوباره پيش مامان مهربونش...... خيلي شبها از غم دور بودن طاها از مامانش بداخلاق مي شدم و شايد كمي هم براي شما بداخلاقي مي اوردم...منو ببخش دختر خوشگلم.........منو ببخش آخه شما نمي دوني مامان بودن چقدر سخته؟ بخواي مامان باشي اونم مامان خوبي و بعد شاد هم باشي خيلي خيلي سخت ميشه... دوست دارم هم مامان باشم هم شاد ....خيلي سخته اما تلاش مي كنم... حالا كه مامان محمد طاها خوشحال شده و خنده روي لباش اومده منم مي تونم خوشحال باشم.... خدا را شكر كه هميشه آخر هر سختي و جدا...
28 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوين مامان می باشد