سوينسوين، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سوين مامان

پايان شيريني كه تلخي را برد....

سارقین محمد طاهای عزیز رو به مبلغ پنج میلیون تومان به خانواده ای که بچه دار نمیشدند فروخته بودند و متاسفانه این خانواده خبری از دزدی بودن محمد طاها نداشتند و در پی اطلاع رسانی های زیادی که برای پیدا شدن محمد طاها انجام شد و صحبت های احسان علیخانی در برنامه ماه عسل یکی از اقوام این خانواده متوجه میشه کودک خریداری شده همان محمد طاهای گمشده هست و از تلفن عمومی با پدر محمد طاها تماس میگیره و خبر میده که در حال راضی کردن این خانواده هستم و زنی که نقش مادر محمد طاها رو داشت راضی نمیشد چون با محمد طاها اخت شده بود و در نهایت و پس از جدال بین وجدان و احساس , وجدان برنده شد و پس از چند روز از تماس , هنگام اذان مغرب روز شنبه ۲۶ مرداد ...
28 مرداد 1392

مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد...

  محمد طاها پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت ...   اخبار تکمیلی فردا عصر به اطلاع میرسد   دوستان همه به سلامتیش یکی یه دونه صلوات بفرستین الهم صل علی محمد و ال محمد     عکس های محمد طاها (یک ساعت پیش)     ...
27 مرداد 1392

تولدت مبارك

دخمل نازم سلام تولد يكسالگيت گذشت و ماماني وقت نكرد بياد يسري به وبلاگت بزنه........... دو بار برات تولد گرفتم يكبارش خانواده ي بابييت بودند و بار دوم خاله و دايي جانات.......... شب اول برات يه قلب خوشگل خريدم و شب دوم برات يه كيك خوشگل خريدم ........تخت خواب باربي..........اما كاش برات بره ناقلا خريده بودم......قول ميدم سال ديگه خودت را ببرم تا انتخاب كني.......... كلي بادكنك و فشفشه و از اين جور چيزا..........بابايي برات خريد . گل ماماني! درست يكسال و بيست روزت بود كه راه افتادي و اولين قدمهات را خونه خاله مريم برداشتي.........علي كوچولو اونقدر كفشهات را پات كرد و اين طرف و اون طرف تاتيت كرد كه بالاخره راه افتادي...... ...
27 تير 1392

تولدت توي ذهن و روح و جسم و قلبم مبارك

ني ني ماه ماماني  امروز دوم اذرماه سال۱۳۹۰ تو سه ماهگيت را توي دل ماماني تموم كردي......... مي دونم خيلي مهربوني و ناز........ اونقدر كه لحظه شماري مي كنم تا بياي و يخورمت......... مامان فداي اون چشماي ناز تو كه از حالا انگاري داره نگام مي كنه و هر كاري مي كنم زير نظرم داره تا ياد بگيره.......... دلم تنگ شده برا بودنت و در اغوش كشيدنت....... ديروز عصري كه مي اومدم كافي نت توي راه بهت گفتم مامان فدات بشه كه تنهاش نميذاري.... مي دونم از اين پس باهامي و ماماني هيچ وقت ديگه تنها نيست.. خوشگلي هات را توي ذهنم قاب گرفتم و هر لحظه ستايش مي كنم اون خدايي را كه اين چنين نعمت و حس زيبايي را در كنار نعمت هاي ديگه ي خودش قرار دا...
27 تير 1392

اولین دل نوشته مامانی به میوه ی دل

سلام ماماني ميوه ي دلم.... همه ي كسم... الان ساعت ۲۰:۲۸ دقيقه روز چهارشنبه تاريخ ۲۳ شهريور سال ۱۳۹۰هست. حالا كه تازه اين وبلاگ را ساختم نميدونم هستي يا نه؟ يكماه و چند روزه تصميم گرفتم كه تو باشي و منتظرم ببينم خدا كي تو را توي دل من ميذاره... نميدوني چقدر منتظرم....... همش خدا خدا ميكنم بياي و شريك لحظه هاي نفس كشيدنم باشي.... اونقدر منتظرم تا بياي كه روز و شب هام به همين اميد ميان و ميرن...... بابائيتم دوست داره تا تو بياي..... فكر كنم زندگيمون خيلي تغيير كنه..... رنگ ديگه اي بخودش بگيره....... اميد تمام زندگيمون توئي تا بياي..... ...
18 تير 1392

اومدنت مبارك

عزيزترينم.........  مهربونم اومدنت زندگيم را بهم ريخت.........ديوارهاي غم و غصه زير بار زلزله هزاران ريشتري وجود نازنينت براي هميشه فرو ريخت و شادي براي هميشه چارچوب زندگي مامان شد. تازه مي فهمم هستم و براي چي هستم. دلم ميخواست الان بغلت ميكردم و فقط بوت ميكردم. باباييت خندش ميگيره وقتي دارم در موردت حرف ميزنم.فكر ميكنه خيلي احساساتيم. پريشب يه كوچولو اذيتم كردي......... ببخشيد اذيت شدم . رفتيم بيمارستان.بابايي ازم عكس ميگرفت تا بعدنا بهت نشون بده و با هم بشينيد برام بخنديد. مامان جونم تو يوقت باهاش همكاري نكنيا.مامان گناه داره.اخه حالم خيلي بد بود.سرم توي دستم بود و بازم بي ادبي عق ميزدم.باباييم ميخواست بهم روحيه ...
18 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوين مامان می باشد