ماماني گلم سلام
ماماني گلم سلام امروز پنجشنبه است و من اومدم كافي نت.بابائيتم رفته سركار.صبح حالم يكم بهم خورد .اما تا ظهر خوب شدم.الانم هي بد نيستم. صبح رفتيم لباس فروشي با بابايي خريد.خيلي دوست داشتم تو بغلم بودي و يكي از اون لباسهاي خوشگلا انتخاب ميكردي تا ما برات بخريم.خودم هم دوست داشتم برات يه چيزي بخرم اما نميدونستم دخملي يا پسمل؟ اگه بدوني چقدر بي تابيم تا تو بياي،همش روزها را مي شماريم. ظهر به بابايي ميگم من تنهايي چيكار كنم .ني ني هم كه نيست تا من باهاش بازي كنم.اونم همش بهم مي خنده.ميگه قول ميدم ني ني كه بياد توي كمد لباسا بذاريش تا اذيتت نكنه.خيلي بي انصافه.ميگه تو حوصله ني ني نداري. خودش ديده وقتي پرهام كوچولو را مي اوردم...
نویسنده :
صبا
19:50