سوينسوين، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سوين مامان

ماماني گلم سلام

1392/4/18 19:50
نویسنده : صبا
238 بازدید
اشتراک گذاری

ماماني گلم سلام

امروز پنجشنبه است و من اومدم كافي نت.بابائيتم رفته سركار.صبح حالم يكم بهم خورد .اما تا ظهر خوب شدم.الانم هي بد نيستم.

صبح رفتيم لباس فروشي با بابايي خريد.خيلي دوست داشتم تو بغلم بودي و يكي از اون لباسهاي خوشگلا انتخاب ميكردي تا ما برات بخريم.خودم هم دوست داشتم برات يه چيزي بخرم اما نميدونستم دخملي يا پسمل؟

اگه بدوني چقدر بي تابيم تا تو بياي،همش روزها را مي شماريم.

ظهر به بابايي ميگم من تنهايي چيكار كنم .ني ني هم كه نيست تا من باهاش بازي كنم.اونم همش بهم مي خنده.ميگه قول ميدم ني ني كه بياد توي كمد لباسا بذاريش تا اذيتت نكنه.خيلي بي انصافه.ميگه تو حوصله ني ني نداري.

خودش ديده وقتي پرهام كوچولو را مي اوردم چقدر براش ذوق ميكردم.ميخواد اذيتم كنه.من به دل نميگيرم.

همين ززر خاله محبوبه ني ني كه بود همش مي اوردمش پيش خودم.با اينكه درس داشتم اما عاشقش بودم.اونقدر بهم خو داشت كه اگه مي رفتم خونشون و اونا نمي اوردم پشت سرم كلي گريه و بي تابي ميكرد.اونقدر كه خاله راضي مي شد بيارمش.

يا همين دايي جونت.فداش بشم من.دايي محمدا ميگم.من نه سالم بود كه بدنيا اومد.نميدوني چقدر خواستني بود..............همش دوست داشتم براش مادري كنم.

فكرشا بكن...........

مامان نه ساله.دوست داشتم حمومش كنم.لباس تميز تنش كنم و ببرمش پيش دوستام.اونا هم يكي يكي بغلش كنند و بوسش كنند.بعد مي گفت اجي امين جون......اسمما اينجوري صدا مي كرد..بريم خونه...........

تو كه نفسمي.........

بذار بياي حتمني عاشق دايي كوچيكه ميشي.........قول ميدم...........

با اينكه از خدمت اومده هنوز برا من همون داداش كوچولوي مو بور فرفريه........

دايي بزرگتم كه ماشالله براش باشه فكر نكن اون اقاجونته.....نه اون خودشه مي زنه به بزرگي تا همه ازش حساب ببرن..........

اونقدر لوست مي كنه كه نگو...........

اما با اين حالم ممكنه بهت رو نده 

niniweblog.com

 

 ٠٥/٠٨/١٣٩٠

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوين مامان می باشد