سوينسوين، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سوين مامان

شايد باشي......

1391/8/27 10:09
نویسنده : صبا
362 بازدید
اشتراک گذاری

ماماني من

 

دختر يا پسر گلم

 

الان كه دارم اينا را مي نويسم چند روزيه كه احساس ميكنم هستي........

 

خوب علائم زيادي داره كه باشي و اين يعني اخرين خوشبختي......اخرين ارزو براي خودم......

اخرين ارزوم براي خودم اومدن تو هست و ديگه براي خودم هيچ ارزويي ندارم.......

 

ديگه تمام زندگيم تو وجود تو خلاصه ميشه....تمام ارزوهام براي تو رنگ ميگيره......

 

دليل بودنم...

 

وقتي تو بياي ...ديگه از خدا چي ميخوام؟

 

زندگيم را به پات ميريزم....

 

تمام جون و لحظه لحظه هاي زندگيم را فدات ميكنم......

 

شايد بابائيت هم از اين حال و هوا در بياد.....

 

شايد خنده براي هميشه توي صورتش نقش ببنده و از بلاتكليفي در بياد........

 

هنوز زياد باورش نميشه....اخه يكي دوبار كلك خورده.....

 

وقتي از تو حرف ميزنم انگار تموم دنيا را بهش ميدم......

 

ميدوني بزرگ ترين ارزوش چيه؟

 

اينه كه تو را بيرون ببره.......لوست كنه.......ميگه اونقدر لوسش ميكنم كه نگو......اما من باهاش دعوا ميكنم ميگم نميخوام بچم لوس باشه.....

ميخوام قوي و مهربون باشه.....

 

اما بابائيت دوست داره وقتي ميره سر كار تو پشت سرش بيتابي كني و بخواي باهاش بري......

سرت را بذاري رو زمين و قهر كني تا اون مجبور بشه ببردت.....

 

من دوست دارم هم لوس باشي ، هم منطقي....

 

وقتي دارم كاري انجام ميكنم بياي پاهام را بگيري و صدام كني...مجبورم كني تا از رو زمين بلندت كنم و كارم را رها كنم........و فقط و فقط به تو توجه كنم....

هفته دوم هست كه علائم خفيفي دارم .

 

بيبي چك استفاده كردم و دوبار مشكوك شد.

 

دكتر گفته چند روز ديگه صبر كنم ،بعد برم آزمايش خون بدم تا مطمئن بشوم.

 

امروز سه شنبه است و شايد فردا اگه بابائيت وقت كرد ميرم آزمايش تا اگه كه اومدي بيشتر حواسم را جمعت كنم و مراقبت باشم....

 

گلپونه ي من.....

 

زود زود بيا كه ما منتظريم.....

 

ميخوام بقيه ي نفس هاي عمرم را با وجود تو بكشم.......

 

   

 


۲۹/۶/۱۳۹۰ ساعت۱۸:۵۷

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوين مامان می باشد