شاد بودن يا مادر بودن يا هر دو؟
سوين خوشگلم.....
اون محمد طاهايي كه مي گفتم دستات را ببري بالا و براش دعا كني تا برگرده پيش مامانيش.....خدا را هزاران بار شكر دعاهات قبول شدند و اون برگشت دوباره پيش مامان مهربونش......
خيلي شبها از غم دور بودن طاها از مامانش بداخلاق مي شدم و شايد كمي هم براي شما بداخلاقي مي اوردم...منو ببخش دختر خوشگلم.........منو ببخش
آخه شما نمي دوني مامان بودن چقدر سخته؟
بخواي مامان باشي اونم مامان خوبي و بعد شاد هم باشي خيلي خيلي سخت ميشه...
دوست دارم هم مامان باشم هم شاد ....خيلي سخته اما تلاش مي كنم...
حالا كه مامان محمد طاها خوشحال شده و خنده روي لباش اومده منم مي تونم خوشحال باشم....
خدا را شكر كه هميشه آخر هر سختي و جدايي ، آسايش و شيريني وجود داره......
سوين خوشگلم راستي يادم رفت بگم ديشب توي خواب بلند شده بودي و بابايي بابايي مي گفتي ، رفتي بالاي سر بابا .....بابايي هم كه فكر ميكرد خواب مي بينه..چشماش را باز نكرد.....
منم بلند شدم و مي خواستم ببرمت پيش خودم ......آخه فكر كردم خوابي و منو ميخواي شير بخوري.......
بلندت كردم ببرم بغل خودم بخوابي اما شما بابايي را واقعا مي خواستي ......
اونم چون فكر كرده بود خواب مي بينه بلند نشد و شما خودت رفتي توي بغلش خوابيدي........
صبح بابيي وقتي فهميد خواب نديده و واقعي بوده كلي برات ذوق كرد.....ميگه ببين دخترم كلا شده بچه بابايي...
خوب ديگه چه كار ميشه كرد دخترا همشون بابايي هستند........خوشحال باشيد با هم .منم كيفتونا مي برم....