سوينسوين، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

سوين مامان

شاد بودن يا مادر بودن يا هر دو؟

سوين خوشگلم..... اون محمد طاهايي كه مي گفتم دستات را ببري بالا و براش دعا كني تا برگرده پيش مامانيش.....خدا را هزاران بار شكر دعاهات قبول شدند و اون برگشت دوباره پيش مامان مهربونش...... خيلي شبها از غم دور بودن طاها از مامانش بداخلاق مي شدم و شايد كمي هم براي شما بداخلاقي مي اوردم...منو ببخش دختر خوشگلم.........منو ببخش آخه شما نمي دوني مامان بودن چقدر سخته؟ بخواي مامان باشي اونم مامان خوبي و بعد شاد هم باشي خيلي خيلي سخت ميشه... دوست دارم هم مامان باشم هم شاد ....خيلي سخته اما تلاش مي كنم... حالا كه مامان محمد طاها خوشحال شده و خنده روي لباش اومده منم مي تونم خوشحال باشم.... خدا را شكر كه هميشه آخر هر سختي و جدا...
28 مرداد 1392

پايان شيريني كه تلخي را برد....

سارقین محمد طاهای عزیز رو به مبلغ پنج میلیون تومان به خانواده ای که بچه دار نمیشدند فروخته بودند و متاسفانه این خانواده خبری از دزدی بودن محمد طاها نداشتند و در پی اطلاع رسانی های زیادی که برای پیدا شدن محمد طاها انجام شد و صحبت های احسان علیخانی در برنامه ماه عسل یکی از اقوام این خانواده متوجه میشه کودک خریداری شده همان محمد طاهای گمشده هست و از تلفن عمومی با پدر محمد طاها تماس میگیره و خبر میده که در حال راضی کردن این خانواده هستم و زنی که نقش مادر محمد طاها رو داشت راضی نمیشد چون با محمد طاها اخت شده بود و در نهایت و پس از جدال بین وجدان و احساس , وجدان برنده شد و پس از چند روز از تماس , هنگام اذان مغرب روز شنبه ۲۶ مرداد ...
28 مرداد 1392

مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد...

  محمد طاها پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت ...   اخبار تکمیلی فردا عصر به اطلاع میرسد   دوستان همه به سلامتیش یکی یه دونه صلوات بفرستین الهم صل علی محمد و ال محمد     عکس های محمد طاها (یک ساعت پیش)     ...
27 مرداد 1392

تولدت مبارك

دخمل نازم سلام تولد يكسالگيت گذشت و ماماني وقت نكرد بياد يسري به وبلاگت بزنه........... دو بار برات تولد گرفتم يكبارش خانواده ي بابييت بودند و بار دوم خاله و دايي جانات.......... شب اول برات يه قلب خوشگل خريدم و شب دوم برات يه كيك خوشگل خريدم ........تخت خواب باربي..........اما كاش برات بره ناقلا خريده بودم......قول ميدم سال ديگه خودت را ببرم تا انتخاب كني.......... كلي بادكنك و فشفشه و از اين جور چيزا..........بابايي برات خريد . گل ماماني! درست يكسال و بيست روزت بود كه راه افتادي و اولين قدمهات را خونه خاله مريم برداشتي.........علي كوچولو اونقدر كفشهات را پات كرد و اين طرف و اون طرف تاتيت كرد كه بالاخره راه افتادي...... ...
27 تير 1392

تولدت توي ذهن و روح و جسم و قلبم مبارك

ني ني ماه ماماني  امروز دوم اذرماه سال۱۳۹۰ تو سه ماهگيت را توي دل ماماني تموم كردي......... مي دونم خيلي مهربوني و ناز........ اونقدر كه لحظه شماري مي كنم تا بياي و يخورمت......... مامان فداي اون چشماي ناز تو كه از حالا انگاري داره نگام مي كنه و هر كاري مي كنم زير نظرم داره تا ياد بگيره.......... دلم تنگ شده برا بودنت و در اغوش كشيدنت....... ديروز عصري كه مي اومدم كافي نت توي راه بهت گفتم مامان فدات بشه كه تنهاش نميذاري.... مي دونم از اين پس باهامي و ماماني هيچ وقت ديگه تنها نيست.. خوشگلي هات را توي ذهنم قاب گرفتم و هر لحظه ستايش مي كنم اون خدايي را كه اين چنين نعمت و حس زيبايي را در كنار نعمت هاي ديگه ي خودش قرار دا...
27 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوين مامان می باشد